سلام دوستم

.
  • ۰
  • ۰

عنوان

یادم نیست چرا اونقدر عصبانی بودم

ظرف بنزین دستم بود و میریختم روی وسایل خونه و ادمهاش

یکی نزدیکم شد تا ظرف رو بگیره,ب ارومی نزدیک میشد و منم تهدید میکردم ک اگر جلوتر بیاد کبریت میکشم,اما هردومون میدونستیم ک اینکارو نمیکنم

یادم نیست چی شد اما دیگه خبری از بنزین نبود,حالا داشتم یکی رو میزدم,توی همون خونه,همزمان هم ازش متنفر بودم هم حس ترحم داشتم بهش,میزدم و داد میکشیدم

از خودم تعجب کرده بودم,میگفتم مصطفی تو این همه مدت داری تحمل میکنی حالا چی شده یهو اینطوری جوش اوردی و همه چیزو خراب میکنی


بعد از دیدن این سبک خوابها تا چند ساعت ناخودآگاهم سرزنشم میکنه



_از کار جدید شاهین چیزی متوجه شدین؟

  • ۹۶/۰۶/۳۰
  • مصطفی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی