سلام دوستم

.
  • ۰
  • ۰

دیشب خواب دیدم تصمیم گرفتم برم محل خدمتم

برای خدمت

انگار ک هروقت دوست داشتی میتونستی بری و بیای

اونموقع هم دوست داشتم برم

توی خیابون راه میرفتم و فکر میکردم

ب خدمت و پاسگاه و بچه ها

میخواستم حرکت کنم ک یادم افتاد باید لباس فرم بپوشم,همینطوری ک نمیشه

تصمیم گرفتم برگردم خونه و لباس بپوشم

باز یادم افتاد ک خونه خاله نیست و باید صبح ساعت شیش اونجا باشی,ن وسط روز بری

با خودم گفتم میذارم برای فردا

یاد مغازه افتادم,گفتم چکارش کنم,ب مرتضی چی بگم

گفتم بیخیال بابا میگم میخوام برم پاسگاه خودش ی کاری بکنه

همینطور راه میرفتم ک... ای داد بیداد, یادم افتاد خدمتم تموم شده

دیگه راهم نمیدادن ک

حیف شد

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

گفت:من فردا دیگه تا ظهر میخوابم

گفتم پس شرکت چی؟

گفت امروز رفتم صحبت کردم باهاش ک تکلیف رو روشن کن دیگه,اونم گفت بدرد سیستم ما نمیخوری

گفتم یعنی اون گفت خداحافظ توهم گفتی خداحافظ؟

گفت اره قرار بر همین بود ک ی مدت ب عنوان کاراموز اونجا باشم و چنتا پروژه انجام بدم تا با سیستم هم اشنا بشیم ولی دیگه خیلی طولانی شد,نزدیک دوماه


چی میتونستم بگم

اینم از برنامه نویسی

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰
یبار تصمیم گرفته بودم هیچ دروغ ب زبون نیارم
حتی ب شوخی
باعث شده بود کمتر حرف بزنم
مدتی بیشتر طول نکشید و خسته شدم از این کم شوخی بودن,پس مثل قبل شروع کردم
حالا ب این فکر میکنم ک دیگه از روی بیکاری حرف نزنم,چی میشه یعنی؟

این ی طرف و طرف دیگه پیدا کردن جایگزین مناسب برای "از روی بیکاری حرف زدن" هست
چ جایگزینی؟
پر کردن تایم بیکاری هم گزینه خوبی هست اما ب هر حال یک اهمال کار تایمهای بیکاری ای خواهد داشت
برای اون تایم چ کم چ زیاد چ جایگزینی پیدا کنم؟
نمیتونم جز فرد چیزی رو براش تصور کنم
افراد اطراف مناسب نیستن
ب نوشتن برای "هیچ مخاطبی" هم ایمان ندارم

لحظه حساس کنونی ابستن اینده هست,اینده ای غ ق پیش بینی
اینده مفعولی

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

چنتا تابستون رفتم کلاس زبان ک یکیشو باهم میرفتیم میومدیم

صبح ها

هم کلاس نبودیم اما,طیبه چند سطح بالاتر بود

اونسال دوتا از دخترهای فامیل هم اون نزدیکیا کلاس میرفتن و از قضا هم تایم ما بودن

این دوتا خواهر جدا از فامیل بودن با طیبه دوست بودن,پس همگی باهم مسیر برگشتن رو میومدیم

خیلی باهم باهم ک نه,اون سه تا باهم و من گاهی پشت سر و گاهی جلوتر و خلاصه جدا

یبار ک پشت سر میرفتم ی مقدار از موهای بافته شده و با کش رنگی بسته شده ی خواهر بزرگتر رو دیدم ک از مقنعه بیرون بود

بدون شک حواسش نبود ولی هرکاری کردم خجالت نذاشت ک بهش بگم

 این مدل ک خودم اولین بار بود میدیدم برای هرکی جلب توجه میکرد و نگاه میکرد؛من ناراحت میشدم ک چرا نمیرم و بهش بگم

تا رسیدیم خونه و ب طیبه گفتم و متوجه شدم خودش میدونسته


این تنها خاطره و تصویر ذهنی من از عروس خانم هست ک چند روز دیگه ب عروسیشون دعوت شدیم

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

تبر گمشده

از اولش هم خوشم نمیومد ازش

وقتی رفتار سرد و چکشیش با خانمش رو هم دیدم دیگه خیالم راحت شد ک خوب کاری میکنم ازش خوشم نمیاد

مردک کم شعور

چقدر متاسف میشدم ک خانمش زودتر و تنها میاد سرکار و اینقدر باهم سرد هستن ک وقتی تعطیل میکنن باز هرکدوم تنهایی برمیگردن خونه

وقتی خانمش رو میدیدم غصه م میشد ک دیگه چهره دخترونش رو نداره و توی نگاهش اینقدر تکرار هست,همش تقصیر اون مرد بیشعور هست

وقتی یاد حرفای امیر میوفتادم ک تعریف میکرد میومدن توی پیاده رو و چطور با شرم باهم حرف میزدن و کم کم ب هم نزدیک میشدن و خجالت میکشیدن و.... دوست دارم کله اون مرد عوضی رو بکنم ک حالا ب این زودی اینقدر نامهربون با خانمش رفتار میکنه

وقتایی ک در حال شوخی کردن با منشیشون رو میدیم واقعن تنفر ازش تمام وجودم رو میگرفت

ی ادمهایی باید داغ روی پیشونیشون بذارن ک همه بدونن بیشعورن و وقیح و غ ق اعتماد و خطرناک


مرتضی گفت طلاق گرفته

توی ذهنم باز خودمو تایید کردم ,برام عجیب نبود,خیلی هم قابل پیش بینی بود

پرسیدم خانمش باز میاد اینجا سرکار

مرتضی گفت از وقتی ازدواج کردن اون دیگه نمیاد

:|


  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

دو سه نفری بودن ک اهنگ پیشواز داشتن

تو هم بودی و خودت و ی گوشی نوکیا فوق ساده

ی پیام میدادم ک ج نده و بعدش زنگ میزدم اهنگ گوش میدادم مثلن


  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

کشتی


چ کلمه ای
سه تا معنی میده
کشتی ک روی اب حرکت میکنه
کشتی ک از کاشتن میاد,مثلن میگیم عجب کشتی
کشتی ک ب قاتل میگیم مقتول رو کشتی
فتحه
کسره
ضمه

من
کبوتر
ضمه

سهل انگاری
بیشعوری
 مقصر


  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

بوق تنبیهی

جدیدن با بوق میخوام طرف رو تنبیه کنم

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

عنوان

سوال اینجاست ک حاظری چقدر بدی تا بدستش بیاری
چقدر و چی
جواب میتونه این باشه ک حاظرم از فلان موقعیتم یا فلان چیزم صرف نظر کنم تا فلان موقعیت یا فلان چیز رو داشته باشم
خیلی سریع و تند
مثلن
_کچل باشم ولی هیکلم خوب بود
_کارگر پست باشم ولی فلان کشور بودم
_داراییمو نداشتم ولی فلان جا ی زندگی نقلی و اروم داشتم
و و و
میدونیم ک نشد هست
و چ خوب ک نشد هست
اگر شدنی بود هیچی از من یکی باقی نمیموند
اول اعضای داخلی رو معاوضه میکردم و بعد دستو پا
 در مقابل روشی هست ک برای رسیدن ب فلان موقعیت یا چیز,زمان میذاره و تلاش میکنه
اونجا هم چیزهایی رو در عوض بدست اوردن چیز دیگه میپردازه ولی معقولتر و احتمال شدنش وجود داره
تلاش از کارهای سخت هست

حاظرم ده سال از عمرم رو بدم تا تلاشگری رو بدست بیارم
یا اصلن انگشت کوچیک پامو,بنظر کاربردی نداره

  • مصطفی
  • ۰
  • ۰

عنوان

عجیب هست تاثیر شرایط روی ادم

فکر نمیکردم تا این حد بنده شرایط باشم

تا این حد نسیم روزگار اینور اونورم بکنه

غر زدن نیست,صرفن یک تعجبه

قبلن ثبات برام ارزش بود

بی ثباتی های دیگران رو با زره بین پیدا میکردم و براشون تاسف میخوردم

الان ک ن ثبات دارم و ن انچنان ارزشی براش قاعلم پس میخوام تغییر رو تجربه کنم

میخوام شرایط رو تغییر بدم

در مسیر وزشهای  دوست داشتنی و موافق قرار بدم خودمو و ب جای فکر کردن ب کشیدن دیوار جلوی باد ی منقل بذارم بلال درست کنم,چ بلالی,شیر بلال

درسته ک فرود بخاطر پای حرفش موندن شد فرود و ماندگار این قوه حافظه نم کشیده شد اما بها های سنگینی هم پاش داد

اصلن شاید بجای راوی؛ کیمیاگر رو خونده بودم اون دوران، الان کلی فرق داشتم

خوب شد ی چیزی پیدا کردم تقصیرا رو بندازم گردنش


ایام خاصی هست




  • مصطفی