بالاخره ی جا خلوت پیدا کردیم و زیرانداز انداختیم و دراز کشیدیم
چند ثانیه بعد ی اقایی اومد و با لنگ افتاد ب جون ماشینش ک چند قدمی ما پارک بود
مهم نبود خیلی
بعد صدای ی دختر بچه ب ماشین لنگ و اقا اضافه شد
در حال تحلیل اوضاع برای قضاوت بودم ک صدای ضبط اومد
گفتم ای بابا
خب سکوت رو ترجیح میدادم ب هرچیزی
آهنگ ن بد بود ن خوب
جوری ک ما دراز کشیدیم بودیم اونا دقیقن پشت سر ما بودن,تصویر نداشتیم یعنی
کم کم صدای ضبط بلند شد و صدای بچه هم ب همون اندازه
داشت با اهنگ میخوند
گفتم صابر کاره کی هست,قشنگه,گفت ساسی هست دیگه
اما بچه جذابتر میخوند
با ی گام دیگه میخوند شعر رو ولی روی اهنگ سوار بود
مو ب مو حفظ بود و صدای قشنگی داشت
داشتیم لذت میبردیم
یکم در مورد رضا ک فردا عقدش بود و در مورد تربیت بچه ک چقدر سخت هست صحبت کردیم
اون آتیش پاره هم همه اهنگها رو از حفظ و خیلی هماهنگ و ب سبک خودش همچنان میخوند
یهو بچه گفت بابا بریم؟
گفتم ن توروخدا بمونین
ولی رفتن
وقتی داشتن دور میشدن ب باباش گفت:کاش ماشینمون ی دزدگیر داشت تا هرکی بهش دست زد بگه ای یو/ای یو
کاش رو اینقدر کشیده و از ته دل گفت ک غم گرفتم
شنیدن "کاش" های بقیه وقتی هیچ کمکی نمیتونی بهشون بکنی و خودشون هم برای رسیدن در زحمت هستن غمگین کننده هست
امیدوارم ب کاشهاتون برسین و ب زودی ارامش رو بقل کنین و از حس رضایت لبریز بشین قهرمانها
- ۹۶/۰۶/۲۶