رضا داشت میرفت ترمینال تا سوار اتوبوس بشه
صابر گفت ماهم بریم؟
اومدم توی حیاط و اسمون رو نگاه کردم
ی وانت پیکان پست رو دیدم ک داشت توی ارتفاع پونزده متری پرواز میکرد میرفت
یادم افتاد وانت ماهم پرواز میکنه
مطمعن بودم ک تجربه چندبار پرواز هم باهاش داشتم
اصلن چیز عجیب غریبی نبود,فقط کافی بود سرعت رو بیشتر از هشتاد بکنی و فرمون رو ب طرف سینه ت بکشی
اومدم ب صابر گفتم بریم,با وانت میریم,پرواز میکنیم
رفتن اخل حیاط و اسمون رو نگاه کردن
هوا پر بود از ابرهای سیاه و باد تندی میومد
پرواز با وانت کنسل شد
خواب جدیدی بود
- ۹۶/۰۷/۰۱