دیشب خواب دیدم تصمیم گرفتم برم محل خدمتم
برای خدمت
انگار ک هروقت دوست داشتی میتونستی بری و بیای
اونموقع هم دوست داشتم برم
توی خیابون راه میرفتم و فکر میکردم
ب خدمت و پاسگاه و بچه ها
میخواستم حرکت کنم ک یادم افتاد باید لباس فرم بپوشم,همینطوری ک نمیشه
تصمیم گرفتم برگردم خونه و لباس بپوشم
باز یادم افتاد ک خونه خاله نیست و باید صبح ساعت شیش اونجا باشی,ن وسط روز بری
با خودم گفتم میذارم برای فردا
یاد مغازه افتادم,گفتم چکارش کنم,ب مرتضی چی بگم
گفتم بیخیال بابا میگم میخوام برم پاسگاه خودش ی کاری بکنه
همینطور راه میرفتم ک... ای داد بیداد, یادم افتاد خدمتم تموم شده
دیگه راهم نمیدادن ک
حیف شد